قبلا هم تایپک زدم جایی رفته بودم ب اصرار خودش بچه هامو عصری گذاشتم پیشش ک خاهرم نگهشون داشته خودش خونه هم نبوده شب ۱۱ برگشتم شوهرم گف ۱۲میام تا ۱۱ونیم نشسته بودم یهو شروع کرد چه بی مسولیته بی عاره بی حیاس ک تا الان نیومده تو مقصری ک ۲ساعت قبل بهش نمیگی بیا و کلی فحش و دری بری از شوهرم متنفره میدونه شوهرم اینجوریه باز ایراد میگیره گفتم تا ۱۲میاد گف چخبره فلان...گفتم چته نیم ساعت نشستم ناراحتت میکنه پدرمم تو اتاق بود دست بچه هام گرفتم رفتم کوچه اسنپ گرفتم برگشتم خونم ک ده دقیقه با خونه پدر فاصله داشت با شوهرمم ی دعوای اساسی گرفتم ک چرا همون موقع نمیاد گف کار داشتم مگ جای غریبه بودی خونتون بودی دگ
حالا اینا ی هفته ن پدر ن مادر ازم خبری نگرفتن فردا پس فردا تولد مادرمه داداش کوچیکه ام پیام داده ک مادر گفته بهت بگم میخاییم تولد بگیریم و ...گفتم نمیام بخدا من زندگیم پر از مشکله کلا مشکل کلا ناراحتی واس هر چیز کوچیکی دلم میشکنه و ساعت ها گریه میکنم شما جا من بودین چیکار میکردین
