بعد تو جلسه آخر بحث رسم و رسوم بود مادرش هی گفت باید تعداد مهمون رو همین الان مشخص کنین ما هیچ وقت تعداد تو قرار داد نمینویسیم زشته اصلا بعد گفتیم باشه قبول بنویس ۱۰۰ نفر
بعد اینا هی میگفتن صیغه ما گفتیم باشه بابام در حد عقد بله برون گرفت برام همه خرجا رو داد از آرایشگاه و لباس و جایگاه و میوه شیرینی
بعددددد تو تماس مامانم گفت انشاءالله عقد هم بعد صفر مامانش به جای آره انشاءالله مبارک باشه گفت اونو دیگه دختر پسر تصمیم میگیرن بابام هم گفت اینا میخوان کلا عقد نگیرن واقعا هم همین بود واسه همین گفتیم دیگه کلا صیغه کنسل فکر کنم سر این خیلی عصبی شدن
باز که اومدن تو همون جلسه آخر بابام گفت باشه قبول هر وقت اومدین خوش اومدین صیغه هم قبول
من فقط گفتم خرج عقد با داماده اونا میگفتن نه مکان با عروسه مادرش گفت خودتون میدونین میخواین تالار بگیرین بگیرین با ما نیست
یعنی به خاطر ۱۵ تومن ورودی تالار داشت انقد حرص و جوش میزد من خودم هم دارم این پول و بابام هم به خودم گفته بود میدم اما من گفتم نه من میخوام رفتار اینا رو ببینم
مادرش هی گفت نه بااااید تعداد بنویسین نه گاز با شماست شما باید بخرید ما میگفتیم رسم ما اینه برگشت گفت شما تو قدیم موندین
به خاطر دخالت های مادرش گفتم نه پسرهم گفت اونا حرفای خودم بود من خودم گفتم چرا من باید خرج تالار بدم من خودم تحقیق کردم گاز با داماد نیست ولی من قبول کردم
منم گفتم نه اونم دیگه رفت
الان عذاب وجدان دارم میگم خود پسر مرد خوبی بود هی میگم نکنه الکی ایراد گرفتم رو تالار اصرار کردم این طور جواب نه ای که دادم رو خدا ازم بگیره