دوست دانشگاه

من نمیدونم شب به غیر از اینکه باید خوابید چیکار میشه کرد ولی خودش زودتر از همه میخوابه یا مثلا چند روز پیش با دوست هام برای یه کاری دوباره یک جا بودیم شب و یه مشکلی پیش اومده بود هرچقدررررر صداش کردیم و ازش کمک خواستیم انگار نه انگار یعنی دیگه گلو من درد گرفته بود بهش زنگ زد قطع کرد و اصلا توجه نکرد 

همیشه پوز خند میزنه تا یکی من انجام میدم مثلا اتاق واقعا کثیف شده بود به حدی که از روی آشغال ها باید رد میشدی بعد من اتاق را جارو کردم و.. شروع کرد به مسخره کردن خیلی ازش بدم میاد شدید ولی نمیدونم چیکار کنم که خودش دیگه طرف ام نیاد 

مجبوررررمممممم😫😫😫😫اگر یکدفعه بخوام قطع کنم از اونجایی که به راحتی و آب خوردن دروغ میگه و حرف در میاره برای کارم مشکل ایجاد میکنه شک ندارم چون به شدت هم خودش را با من در رقابت میدونه مثلا تا امتحانات تموم شد تو راه برگشت گفت از مهر نمیزارم کسی ازمن جلو بزنه میرم کتابخانه تا شب حالا می‌بیند 

یه راهکار به من بدین که کم کم خودش از من سرد بشه بدون جنگ و دعوا 

کوه هم بود تا حالا آب شده بود این رفتار ها میدید ولی خوب بلده خودش را خوبه جلوه بده 

بعد من که بهش میگم این چه کاری بود کردی مگه خودت نگفتی به بقیه این حرف تو را بزنیم خیلی بیشعوری که من را آدم بده جلوه میدی سریع گارد میگیره میگه آره من بیشعورم تو به من فحش دادی تازه طلب کار هم میشم و منت گرفتن صندلی را سر من میزاره 

چیکار کنم به نظر شما؟

اگر خواستم برم کربلا حتی دلم نمیخواد بهش بگم چون حفظ ظاهر میکنه اما کاملا آدم بی اعتقادی و شروع میکنه به مسخره کردن و... 

مثلا موقع نماز خوندن تظاهر به خوندن نماز میکنه نه وضو میگیره نه نماز میخونه بعد به چادر پوشیدن من هم گیره میده میگه تو چادر میپوشی من معذب ام 

منظرم اینکه که کلا آدم موذیه وگرنه میخواد نماز بخونه میخواد نخونه به من ربطی نداره اصلا

میخوام همین کار را انجام بدم 

نه من خوابگاهی نیستم ولی خب تجربه زندگی تو خوابگاه برای مدت کم را دارم خوبه تنها نیست آدم ولی سخته از نظر من 

فقط بدونید که دانشگاه از صدتا مهد کودک بدترهههه همه شون ادعای بزرگی دارن ها ولی خیلی لوس اند