2777
2789

سلام خانما ۵ساله ازدواج کردم شوهرم تک پسر هستش و اونموقع که ازدواج کردیم کار نداشت درس میخوند و پدرشوهرم گفت خودم خرجتونو میدم من اومدم تو خونشون زندگی کردم توی یه اتاق و جهیزیم رفت تو زیر زمین..پدرشوهرم کارش جای دیگست و دیر به دیر میاد سر میزنه و من و شوهرمو مادرشوهرم هستیم رابطمونم خوبه ولی خب مشکلم هست  امسال شوهرم رفت سرکار بخدا تو این مدت من هیچ توقع بیجایی ازشون نداشتم و سعی کردم خرج اضافی  نداشته باشم در حد نیازم یا کمتر درسته خرجمونو دادن ولی منم از هیچی کوتاهی نکردم هر کاری بود انجام دادم از آشپزی تمیز کاری همه رو خودم انجام میدادم مهمون میومد خودم همه کارارو میکردم اگرم انجام نمیدادم یا مادرشوهرم انجام میداد نمیرفتم کمکش یه جوری قیافش تو هم میشد ومنم مجبور بودم سریع برم انجام بدم اینا به کنار اگه بخام بگم یه کتابه من تو این ۵ سال زندگی نه یه مسافرت رفتم نه یه تفریح هیچیه هیچی شاید باور نکنین ولی من نهایت راه دورم تا مرکز شهر برای دکتر رفتن بوده با همه اینا کنار اومدم و امسال قرار بود شوهرم خونه بگیره برام که نگرفت و آخرش گفت همین خونه بغلیه مادرم اینارو میگیرم سر همین من یه دعوا کردم باهاش که صدام بالا رفت و مادرشوهرم اومد شنید یعنی من فقط داد زدم شوهرم هیچی نمیگفت من گفتم  که ۵ سال اینجا بودم خب چه فرقی داره اینجا یا یه خونه بالاتر اونم خونه قدیمی طور یهو داغ کردم  داد زدم که نمیخام اینجا باشم اصلا تو غلط کردی زن گرفتی که اینجوری زندگی کنیم همه رو مادرشوهرم شنید منی که نزاشتم تو این همه سال از دعوامون باخبر بشن اینارو شنید انگار دنیا رو سرم خراب شد  صبحش به شوهرم گفته بود که زنت چش بوده و چقد زبون درازه و سرت داد میزنه و تو ازش میترسی😣بعد مادرشوهرم اومده با یه حالت طلبکار و ناراحت به من میگه بردارین برین از اینجا منم تا حالا باهاتون کنار اومدم و ساختم و خیلی حرف از اطرافت شنیدم که تو یه خونست و اینا من کلی ناراحت شدم و گریه کردم از اون روز حالم بده دیگه دلم خونه جدا نمیخاد یعنی دلم هیچی نمیخاد گوشه گیر شدم همش فکر میاد تو سرم همش میگم حالا مادشوهرم اینا فکر میکنن من همیشه سر شوهرم داد میزنم و اونم ازم میترسه که هیچی نمیگه من کلا عصبانی میشم داد میزنم دست خودم نیست ولی نزاشته بودم کسی بفهمه اون شبم مادرشوهرم بیرون بود نمیدونستم میاد همه رو میشنوه این قضیه مال چند وقت پیشه  از اون موقع همش تو خودمم و عذاب وجدان دارم انگار یه کار بد انجام دادم و مدام خودمو سرزنش میکنم انگار زندگیم به اخر رسیده با یه دعوا اونم با شوهرم. اسم کس دیگع ای رو هم نیووردم من انقد ذهنم آشفته شده که هرکی میبینتم میگه این یه چیزیش هست این قضیه رو مادرشوعرم رفته به خواهر شوهرامم گفته...اینم بگم شوهرم خیلی هوامو داره و همه جوره پشتمه و خیلی دوسم داره و اینو ثابت کرده بهم منم درکش کردم تو این چند سال واقعا چون میدونستم نداره و نمیتونه خونه بگیره ولی منم آدمم یه بار عصبی شدم که اینجور شد من آدم بدی نیستم قدرنشناسم نیستم خرجمونو دادن حمایت کردن دستشونم درد نکنه هزار بارم تشکر کردم ولی منم در عوضش کمک حال مادرشوهرم بود تو کارای خونه و از هیچی دریغ نکردم تو همه کارا پا به پاش بودم منتیم ندارم اصلا ولی از بعد این قضیه مادرشوهرم انگار رفتارش باهام عوض شده  میرم پیش شوهرم باهم میخندیم حرف میزنیم یه جوری نگا میکنه فک کنم یاد اونشب میوفته که من داد میزدم من خطایی کردم؟اشتباه کردم داد و دعوا کردم با شوهرم؟نباید این کارو میکردم نمیدونم چیشد یهو🤦‍♀️😞شما جای من بودین چیکار میکردین؟ به شوهرم میگم میگه تو خیلی بزرگش کردی خواب و خوراکتو گرفتی سر چی ول کن همه دعوا میکنن ماهم روش توهم چیز عجیبی نخاستی ولی من دلم یه جوریه انگار بزرگترین اشتباهو کردم دیگه از چشمشون افتادم انگار...

میشه یه صلوات واسم بفرستین☺....خدایا نا امیدم نکن...❤

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ول کن باباانقدر سخت نگیرشما یه کم بد برخورد کردی ولی برای هر ادمی پیش میادولی از این به بعد نذار از ...

کارم بد بوده خیلی؟🥲

میشه یه صلوات واسم بفرستین☺....خدایا نا امیدم نکن...❤
اصلانگران نباش، توحق طبیعیتو خواستیاگرمیتونیدجداشید

شوهرمم میگه ولی اون دعوا و داد زدنا کلا بهمم ریخته😓😓

میشه یه صلوات واسم بفرستین☺....خدایا نا امیدم نکن...❤
خریدن که نمیتونه ولی اجاره و اینا اره



این که ناراحتی نداره، پول همون اجاره رو کنار بذارید برید یه جای دور تر و بهتر. ولی فکر میکنم همسرتون بخواد نزدیک مادرش باشه

کاربری دست من و خواهرمه 🥲

ببین از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنن؛ ابلهان باور کنن...

شما زن و شوهرید یک روز دعوا می کنید روز بعد با هم خوبید.

این وسط بخاطر نزدیکی بیش از حد شما با مادرشوهرتون؛ متوجه دعوای شما شده.

خب اونم مادره؛ دلش گرفته؛ میگه عجب زنی واسه بچه م گرفتم.

ولی اصلاااااا اهمیت نداره.

شما هم حق داری؛ حق داری بعد پنج سال یک زندگی مستقل داشته باشی؛همچنان رو خواسته ات پابرجا باش.

به مرور زمان مادرشوهرت هم یادش میره(فکر کردی تا بحال مادرشوهرت تو زندگیش سر پدرشوهرت داد نکشیده!!!!)

بیخیال عزیزم.انشالله زودتر مستقل بشید.

همه چی فراموش میشه.

همه ی ما از این دعواها داشتیم.

بد بود ولی برای هر کسی پیش میادولی خودت رو از تک و تا ننداز

بخدا یادم میاد میخام بمیرم از همه چی زده شدم کلا😞

میشه یه صلوات واسم بفرستین☺....خدایا نا امیدم نکن...❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز