وای اسی یه سری خونه مادربزرگم جمع بودیم یهو خانوما شروع کردن به جیغ کشیدن و فهمیدم که بعله مارمولک اومده😐🤣
به بدبختی گرفتمش حالا اونم هی سعی میکرد دستمو گاز بگیره یهو چنان جیغی کشیدم بدبخت مارمولکه فکرکنم سکته کرد😂😂😂
بعدم در کمال ارامش بردمش حیاط ولش کردم سریع در رفت
وقتی برگشتم همه اینجوری نگاهم میکردن😮