شوهر و خاتواده شوهر

همه اینارو که گفتی داشتم و تویه ساختمون هم بودیم تا موقعی که از خانوادشون  بد بگی جبهه میگیرن چند وقت روشت و عوض کن اصلا گله نکن و خودتو بی اهمیت نشون بده من اینجوری نتیجه گرفتم البته سالها پوستم کنده شد 

الان شوهرم میاد ازشون گله می‌کنه من دلداریش میدم 😂

ببین عزیزدلم بزار تجربیاتم در اختیارت بزارم دوسال عروس خانوادشون شدم خانواده من خیلی بهترن و وضع مالی  خوبی داریم به  نسبت  اونا شوهرم دوست داشتم با عشق ازدواج کردیم  از همون اولش مادر شوهرم و دختراش با من لج بودن منم اصلا سعی میکنم با دعوت برم و بیام هرکاری میکنم هرخذجی میکنم نشونشون نمی‌دم بهم حسادت میکنن فامیل ازم تعریف میکنن مادر شوهرم تایید نمیکنه حتی اخم می‌کنه همش منم کلا برام مهم نیست زندگیم با شوهرم دوست دارم و فاصلم باهاشون حفظ میکنم هرچندوثت ی بار تو مهمونی ببینمشون سلام خدافظ زیاد صمیمی  بشی از زندگیت خبردار میشن از دور سلام خدافظ

ببین وقتی ذوق کردی براش دیگه پیامارو پاک نمیکنه 

بعدم تا بوده خارشوهر همین بوده فکرکن باهم بزرگ شدند 

منم گاهی یاد بچگیم با داداشم میوفتم دلم کباب میشه بااینکه داداشم خیلی هوامو داره.شوهرمم خیلی هوای خواهرشو داره،

شما یکم درصدشون بالا تره.

بعدم با پنبه سر ببر

جوری برخورد نکن که شوهرت ناراحت بشه.با شوخی همیشه حرفاتو بچسبون اینجوری کسی ام جرات نمیکنه بهت بی احترامی کنه.

یه چیزی ام به شوهرت بگو

من همینو گفتم

گفتم وقتایی که خانوادت چیزی گفتن هیچوقت پشتم نبودی نمیخوامم باشی چون خودم زبون دارم،پس خواهشا پشت اونا هم نباش چون اوناهم خودشون زبون دارند.بی طرف باش که روابط مارو بهم نریزی 

اگه خواستی یسل اونارو بکشی بااااید یسل منم بکشی وگرنه من دختر بی پناه اومدم تو خانواده شما باید هوای منو داشته باشی یا اونا که همه یه قوم و قبیله هستند؟

بگو ما یه دیقه بحث میکنیم یه دیقه خوبیم تو خودتو پیشم خراب نکن و تو حرفای زنونه سرک نکش

اصلا خرفاشونو به شوهرت نگو

وانمود کن خیلی تخس و زرنگی و اونام دوستت دارند

به شوهرت اعتماد بنفس بده نه که بااین حرفا زجرش بدی که بگه چرا زن گرفتم

ول کن عزیزم همینکه همسرت خوبه کافیه دوم اینکه به این فکر کن چقدر سلیقه ات خوبه که تقلید میکنن ازت هم خوبی کردی هم نشون میده از اونا جلوتری

ببین عزیزم من طرف شماهستم و دلم میخاد یه جوری قوی باشی که زندگیت رو انگشتت بچرخه ببخش اگه یکم تندی کردم

دوران عقد خیلی زیاد میرفتم خونشون خیلی پررو شده بودن و فک میکردن بهشون محتاجم مادر شوهرم تیکه مینداختن اشکمو درمی‌آورد ب خاطر شوهرم لال میشدم ک بتونم برم خونشون از هم دور نمونیم ولی وقتی اومدیم سر خونه زندگی خودم دیگ بهشون باج نمی‌دم و فقط از دور درحد ی سلام علیک ارتباط داریم 

باور میکنی جلوش بهم تیکه مینداختن به زور خودمو نگه میداشتم جواب نمی‌دادم  خودش اینارو به چشم میدید اوایل می‌گفت منظوری ندارن کم کم شناختشون 

ولکن بابا ندید بگیرشون بشین سر زندگیت توهم از شوهرت تعریف کن هم از خودت

فداتشم عزیزم خوشحالم که میپذیری که خودتم مقصری و سعی میکنی درستش کنی و مطمئن باش هرکس تغییر رو از درون خودش ایجاد کنه دنیای بیرون خود به خود براش تغییر میکنه.گریه و زاری و گله و شکایت هیچ مردی رو‌سمت زنش نکشونده عزیزم.

فقط سیاست به خرج بده

موفق باشی گلم😘