ایرج میرزا ی شاعر در شعر ((ابلیس شبی رفت به بالین جوانی))
داستانی تعریف می کند
شیطان به آن جوان می گوید من مرگ هستم.و باید از سه کار یکی را انجام دهی..وگرنه جانت را می گیرم...یا خواهرت را کتک بزنی ،یا پدرت را بکشی،یا جامی شراب بخوری...
جوان دید بهترین کار شراب است ،چون آن دو کار دیگری برای او از محالات بود.
شراب را خورد و مست شد و عقلش زایل شد و خواهرش را حسابی کتک زد و پدرش را هم کشت.ایرج میرزا در بیت آخر می گوید..
.ای کاش شود خشک بن تاک خداوند
زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را