من عقدم ، تک دخترم . خوشگلم. خوش اخلاق و هنرمند.از ۹ سالگی فقط برای مامانم میپختم و میشستم و جارو میکردم و در کنارش توی درسامم ممتاز بودم. اینارو گفتم که منو بشناسید فک نکنین شاید فرزند بدی بودم.
برخلافش برادرام اصلا بحرف پدرو مادرم نمیکنن و اصلا کمک نمیکنن ولی همیشه آدم خوبه ان هرچی دارن مال اوناست و به من ک میرسه هیچی.
از ۱۹ سالگی خودم اینترنتی کار کردم و تمااام خرجامو خودم دادم حتی برا خونه هم خیلی خرج کردم از پولم.
الان ک عروس شدم انتظار دارن جهیزیمو خودم بخرم ولی خب درحال حاضر هیچ درامدی ندارم ، مامانم همونجور ک برا زندگی خودش چیزی نمیخره انگار زورش میاد برا منم بخره. از طرفی خونم رو تو شیشه کرده،تا ببینه حالم خوبه یا روانم آرامش داره میاد حالم و خراب میکنه میره. خیلی اذیتم میکنه.فقط موقع کارهاش باهام بینهایت مهربونه . شوهرمم خیلی ماهه و کمکشون میکنه ولی مثل امروز شارژرش گم شده میاد میگه شوهر تو اومده برده و هرچی داریم میاد جمع میکنه میبره. بطوریکه تاحالا هیچی ازین خونه نبرده. شرایط عروسی هم نداریم چون پول نداریم ولی مامانم خونمون رو تو شیشه کرده چیکار کنم؟ یه عمر هست تحمل موندن تو این خونه رو ندارم 😭😭