پارسال اومدن نزدیک ما خونه گرفتن. شام و ناهار و صبحانه اینجان. یکساله هر روز اینجان. شاید شاید یکبار در ماه پیش بیاد که برن خونه خودشون. ما هم اصلا وضع مالیمون خوب نیست. خودم نامزدم دارم و دارم جهیزیه میخرم مامانم نتونست حتی یه قرون کمکم کنه چون داره خرج دوتا خانواده رو میده. بابامم که فوت شده. من دیگه روانی شدم.
خواهرم هم خودش هم شوهرش حقوق دارن وضع مالیشون خیلی خیلی از ما بهتره. مامانم که هیچی بهشون نمیگه ولی من گاهی اوقات اعتراض میکنم خواهرم یطوری حرف میزنه انگار حق و حقوقی داره از اینجا.
یبار خواهرزادم میگفت اینجا مال ماهم هست.
اینقد دیگه حرص خوردم تمام موهای سرم سفید شده