ی دختر ۱۷ ساله با پسر ۲۰ ساله رل بودن تو شهرمون
شهر مام کوچیک
هرکی هرکار مبکنه همه میفهمن
تو این دوسال ک رل بودن همههههه کار کردن ک اسمشون میفتاد سر زبونا!
چن شب پیش عقدشون بود..
پسره هیچی نداره هیچی!
ن سربازی رف ن کار ن خونه ن ماشین
نمیدونم دختره چیکارش کرد ک اومد گرفتش💔
ی لباس و ارایشی داش دختره ک انگار دختر خان بود..
اونوقت خودمو و پارتنرم رو ک باهاشون مقایسه میکنم میخام بمیرم از حرص و ناراحتی
خانوادم سرشناس و حسابیه تو شهرمون
خودم و پارتنرم صددد پله از اون دوتا بالا تریم از همه لحاظ
فقد رل من یکم ضعیفه شرایط مالیش .. داره تلاششو میکنه واسه جور کردن شرایط..اونوقت یبار بهش گفتم درموردم با مادرت حرف بزن ک مادرت ب مادرم بگه... گف نمیتونم الان روم نمیشه من خیلی اوکی نیس شرایط مالیم با چ رویی بگم زن میخام!
بهم گفت یکسال و نبم دیگ صبر کن.. الان نه ماهه باهمیم..
بعد میگم با خودم ، ینی ما ازین دوتا پایینتریم ک پاپیش نمیذاره میگه صبر کن جور کنم شرایطمو؟
اینقد دلم گرف از حرص ک دلم میخاد بمیرم💔