دلم ارامش میخواد خستم روحی تو وجودم نیست
تنهام هیچ کس من رو نمیشناسه هیچ کس کنارم نیست
دلم یه ارامش طولانی
یه محبت بی انتها میخواد
یه عشق یه ارامش با دلیل
من جلو هیچکی خودم نیستم انگار هزار تا ماسک دارم که تو هر موقعیتی یکیش رو میزنم اون دختر شیطون و با حیا که معصومه رو نمیخوام که همه ازش توقع دارن یه زن به روز مدرن و مرتب باشه که الگو بقیست و هم با هنر هم درسخون
نمیخوام دیگه ازون هایی باشم که بگم نع رابطه ایش و فلان
من یه حس واقعی میخوام یه مرد واقعی
یکی که کنارش خودم باشی یکی با موتای جوگندمی
دلم یه آغوش مردونه میخواد که تا صبح تو ارامشش غرق شم بوش بپیچه تو کل وجودم
دلم میخواد بتونم اینا رو به کسی بگم و بقیه فکر نکنن من خرابم یا شوهریم
دلم میخواد بشینم و ساعت ها با به نفر در مورد مرد و زندگی مورد علاقم صحبت کنم دقیقا مثل بچه هایی که تا ازدواج میکنن درس رو میزارن کنار
میخوام هر کارب بخوام رو بکنم میخوام دورشم برم توی یه شهر شلوغ که کسی منو نشناسه
زندگی کنم
یه حس و زندگی که توش پول اولویت نباشه
جون ندارم حتی کار خودم رو تموم کنم