دوستم شوهر داره رفتم خونش (هرموقع شوهرش باشه نمیرم خجالت میکشم) نشستیم همینجوری حرف میزدیم گفت مهدیه شوهرم ازت خوشش اومده همش میگه زنگ بزن مهدیه بیاد اینجا شمارتو سیو داره گفتم از کجا داره شماره منو گفت یادته ی روز بیرون بودیم با گوشی تو زنگ زدم سیو کرده مهدیه جونم من موندم گفتم شوهرت جای داداشمه فک نکنی از حرفام منظوری دارم اخه چون براش مهم نیس همینجوری الکی میگم عجب شوهری داری ولی بخدا هیچ منظوری ندارم از حرفام خیلی بیخیال گفت حالا چی بگم بهش اوکی میشی باهاش گفتم نه والا گفتم اصلا برات مهم نیست چرا گفت اخه انقد اهمیت نمیده بهم دیگه برام مهم نیست