تاپیکمو بخونین
بخدا دیگه نای تایپ اون موضوعاتو ندارم
فقط کمک میخوام.پریروز وقت داشتیم مشاور ولی شوهراشغالم نیومدترسید گف من چرابیام و من نیاز ندارم ب دکتر و پاشو بیاخونه و ...
بعدامروز شوهرخواهرم وقت گرفته دوباره و زنگیدم ب شوهراشغالم انگار میدونست ک امروز وقت دارم واسه مشاور
فقط گوشیو برداشت پرسیدم امروز میای یا ن گف اره اره ساعت شش میام
نمیدونم ک میاد یانه
تاحالاتوهمچین موقعیتی نبودم
نمیدونم چیا باید بگم و از کجاباید شروع کنمـ١٣سال زندگی و ١٣سال خیانتهای جورواجور رو من چجوری توی یکساعت توضیح بدم
نمیدونم اصلا چجوری باشم
میترسم ازدکوره در برم و اونم پاشه بره وسطاش
میخوام باشه و بگم خیانتاشو و کارایی ک برام نکرده و بلاهایی ک سرم اورده رو
ولی نمیدونم چیکارکنم چجوری بگم
از کجاشروع کنم
اونم هس شاید بخواد چیزی بگه
چیزی گف عکس العملم چی باشه
توروخدااگه کسی چیزی میدونه و سابقه رفتن پیش مشاور رو داره یا خودش سررشته داره کمکم کنه.بهتون نیازدارم حالم بده داغونم .از همتون جلو جلو ممنونم...
توی تاپیکام گفتم تقریبا همه چیو
هرچند١٣سال زندگی و خیانتو نمیشه توی چندصفحه توضیح داد عمرمو حسمو جونمو سلامتیمو روحمو فکرمو احساساتمو ابرومو غرورمو غیرتمو دادم براش