سلام
مامانم میگه وقتی من بدنیا اومده بودم مادربزرگم ینی مامان مامانم اومده چندروز پیشش مونده ، یه شب ک مامان و بابام توی سالن خواب بودن و منم کنارشون و مادربزرگمم توی اتاق من شاید هفت هشت روز داشتم، صبح ک مامانم بیدار میشه مببینه من دم در سالن هستم ،تعجب میکنه و بابام و.مادربزرگمو بیدار میکنه میگه شما بچه روبردین گذاشتین دم در اونا میگن مگه ما دیوونه ایم همچین کاری بکنیم
دیگه خلاصه منم ک هفت هشت روزم بوده نمیتونستم خودم برم چند متر اون طرفتر،شما تا حالا همچین مسئله ای دیدین؟خواهشا داستانای ترسناک نگین من خیلی ترسوام.