به نظرم کم کم سعی کن امادش کنی
مثلا یهو نگو من بیش فعالی دارم قرص می خورم
سعی کن اول کم کم از حالت هات بگو
مثلا بگو من برونگرام و ...
هردفعه یه ذره یه ذره بهش بگو
خب پس سعی کن با یه مقدمه چینی براش توضیح بدی.. بگو سعی در درمانش داری و بهش این احتمال رو بده که روی زندگی زناشویی آینده تاثیر مخرب نذاره چون مردا بیشتر استرس زندگی زناش. یی و رابطه داره. براش یه مطلب از بیماری و قرصت تعریف کن تا خیالش از این بابت راحت بشه. وسعی کن حتما خودجوش افسردگیتو درمان کن حالا به هر روشی. افسردگی سخته اونم برایذشروع یه زندگی
اگه دوسش داری و اگه از دستش بدی خیلی ناراحت میشی فعلا نگو صبر کن عزیزم
بزار اون هم تو رو زیاد ببینه و بفهمه عادی هستی
شاید اگه الان بگی بترسه
حالا یه قرص چیه میخوای هوار بکشی ما اکثر خانمها سالم رفتیم خونه شوهر هزار جور الان قرص اعصاب آروممان نمیکنه
دیگه شما بخوای از الان بگی من قرصی هستم تا عمر داری میزنه تو سرت مریض و بی اعصاب بودی از همون اول .مشکل از تویه مادر و خواهرم خوبن تو روانی هستی تعادل نداری منم خوبم تو مریضی
شما سعی کن اول طرف رو خوب بشناسی چن ماه گذشت نزدیک به جدی شدن شد بهشون بگو من یه مقدار بیش فعالی داشتم و باید هوامو داشته باشی افسرده نشم تواناییش داری که بهم محبت کنی اهل معاشرت سفر بی ون رفتن و هر خواسته ای که حالت رو خوب میکنه ازش بپرس میتونه برات وقت بزاره و بهت محبت کنه
یا نه فقط کار و کار و بی محلی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
