بچه ها من مامانم یه دوست خیلی صمیمی داره بالای ۱۵ ساله دوستن دیگه ما خانوادگی رفت آمد و سفر و...اینا داریم
ما چند وقت پیش مشهد بودیم شوهر این خانم رو با یه زن تو حرم دیدیم همین طوری مونده بودیم
خواهرش و ... اینا نبود میشناسیم اونا رو
بعد مامانم یه عکس یواشکی گرفت ازشون
حالا چند ماه میگذره از اون ماجرا من خودم به شخصه عذاب وجدان خفم کرده دوست دارم برم به زنش همه چی رو بگم مامانم میگه شاید زندگیشون خراب شد ول کن
بعد مامانم از دوستش هم پرسیده بود که چه خبر مسافرت نرفتید اخیرأ و...؟؟؟ دوستش گفته بود نه والا رضا (شوهرش) همش ماموریته