با نامزدم بودیم همینطور عادی نشسته بودیم شوخی میکردیم میخندیدیم یه آقای تقریبا 40 ساله یا یکم بیشتر آمدن رو بروی ما دراز کشیدن کمر بندش باز کرد هی نگاه ما میکرددستش تو شلوارش بود نامزدم هی تعججب میکرد میگفت یعنی چی اصلا باورمون نمیشد ما بلند شدیدم رفت اون ور باز دنبال دختر پسر دیگه بود هی میگشت بعد ما واقعا کاری نمیکردیم چقدر مریض جنسی زیاد شده شهر ماهم هم دعوا خون خونریزی نامزدمم شهر دیگه هستندمیخواست باهاش دعوا کنه نزاشتم گفتم اینجور آدما کی تعادل دارن فردا هم یه مشکلی درست بشع