من همیشه دلم میخواست رانندگی کنم مجرد بودم گواهینامه گرفتم ولی بابام نمیزاشت پشت ماشینش بشینم نمیشد ماشینم بخرم کسی نبود آموزشم بده دستم راه بیفته
و از شانس بدم متاهل هم که شدم شوهرم اوایل میپیچوند ک بچه کوچیکه نمیخواد خطر داره قبلشم روم نمیشد بگم ماشین بده
الان مدتیه میگم ماشینو بده جمعه ها میریم تمرین ولی چه تمرینی، همش میگه موتورو مراقب باش بزنی بهش کل زندگیمونو باید بفروشیم دیه بدیم، نزنی ب دیوار صاحب خونه میاد پول دیوارو میگیره نزنی به جدول ماشین داغون میشه دیگ باید کل زندگی رو بفروشیم اینو درست کنیم
دارم تقاطع دور میزنم ب وسط دور زدن ک میرسم میگ موتور موتور، حالا موتور دوره تا برسه من دور زدم رفتم ولی ایشون دو دستی میفته رو ترمز دستی
ذاتا دختر باهوشیم همه چیو زود یاد میگیرم ولی اعتماد به نفس واسم نزاشته همش میترسم یکی بزنه بهم یا من به یکی اون وقت ایشون خودشو میکشه
میگم مگ خودت از شکم مادرت راننده بودی میگ کسی به من یاد نداد خودم یاد گرفتم
بعدم دعوامون شد گفتم استرس میدی نمیزاری رانندگیمو کنم اصلا نخواستم بعد گفت اصلا به بابات بگو یادت بده منم گفتم غذا رو و مامانت یادت بده من غذا درست میکنم خودمو بچم میخورم هرکی مشکلشو خودش حل کنه