اسکار یهویی ترین خواستگری و باید بدن به خاله من
حلقه خریده بود دراورده بود ما ببینیم بعد من گفتم بده من ببینم اصلا به دستم حلقه میاد
اخه تا حالا انگشتر نداشتم😂
بعد انداختم تو دستم خالم در لحظه گفت مبارکههه و علیرضا هم خونه داره هم ماشین هم کار هم سربازی
😶🌫️😶🌫️
پشمام ریختاااا
بعد منو مامانم خندیدیم اونم میگفت نه من جدیم😂😂 اگه راضی هستین بیایم خواستگاری🤡🤦🏻♀️
ما هم با خنده رد کردیم (رد که نه چون هنوز خیلییی جدی نشده بود گفتیم اره بابا علیرضا همه چی داره ماشالا ، ایشالا عروسیش و اینا...)
وای دیشب برگشتیم خونه به مامانم گفتم خوب شد برگشتیم وگرنه خالم انقدر پافشاری میکرد تا فردا دنبال محضرخونه بودیم که قبل محرم عقد کنیم🤣🤣🤣🤣🤣