2777
2789
عنوان

قصه نمادی

47 بازدید | 5 پست

امروز دوباره با همکارم دعوام شد بعد کلی داد و بی داد کرد و باعث شد ابروم تو کل اداره بره

وقتی ساعت کاری تموم شد مثه همیشه سوار اتوبوس شدم که جا نبود و مجبور بودم وایسم 

تو دلم به اون هایی که زودتر از من سوار شده بودن بد و بی راه می گفتم

از پشت پنجره اتوبوس سایه ی دختر بچه  توجهم رو جلب کرد که پشتش به من بود و صورتش رو تشخیص ندادم 

وقتی رسیدم به خونه یک دفعه هوا تیره شده بود ولی تعجب نکردم چون هوا چند روزیه یک دقیقه آفتابه ی دقیقه ابر

دوباره هیکل اون دختر بچه رو تشخیص دادم که انگار در خونه من واستاده

رفتم جلو تر و جیغ زدم صورتش انگار ترکیده بود دماغش خون می اومد  و ی چادر مشکی هم سرش 

دقت کردم فهمیدم  ماسکه سریع رفتم ماسک رو از رو صورتش برداشتم

ی دختر بچه ناز و خوشگل بود

پوست سبزه چشای درشت و کشیده قهوه ای موهای کوتاه و دماغ کوچولو و لب های معمولی

ولی زخمی و کثیف و لاغر

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز