امروز دوباره با همکارم دعوام شد بعد کلی داد و بی داد کرد و باعث شد ابروم تو کل اداره بره
وقتی ساعت کاری تموم شد مثه همیشه سوار اتوبوس شدم که جا نبود و مجبور بودم وایسم
تو دلم به اون هایی که زودتر از من سوار شده بودن بد و بی راه می گفتم
از پشت پنجره اتوبوس سایه ی دختر بچه توجهم رو جلب کرد که پشتش به من بود و صورتش رو تشخیص ندادم
وقتی رسیدم به خونه یک دفعه هوا تیره شده بود ولی تعجب نکردم چون هوا چند روزیه یک دقیقه آفتابه ی دقیقه ابر
دوباره هیکل اون دختر بچه رو تشخیص دادم که انگار در خونه من واستاده
رفتم جلو تر و جیغ زدم صورتش انگار ترکیده بود دماغش خون می اومد و ی چادر مشکی هم سرش
دقت کردم فهمیدم ماسکه سریع رفتم ماسک رو از رو صورتش برداشتم
ی دختر بچه ناز و خوشگل بود
پوست سبزه چشای درشت و کشیده قهوه ای موهای کوتاه و دماغ کوچولو و لب های معمولی
ولی زخمی و کثیف و لاغر