خوابم کلا پریشون بود ولی اصلی ترین قسمتش دیدم یه پیر زن تو دستش یه پارچ و لیوان سبز سیدی داره داشتم رد میشدم اب بهم داد خوردم همه جام تاریک بود و شب خوردم ابو گفتم چع ابیه گف امشب اشهدتو میخونن تو راه امام حسین شهید میشی هر کسی لیاقت نداره بری اون طرف اونام خوردن رفتم دیدم همه دارن اشهد میخونن با چاقو نافشونو میزنن مثلا تو راه شهادت ولی من نزدم