امشب خونه مامانبزرگم خوابیدم گفتم یه عکس از صندوقچه هاش بزارم
....
....دررابطه با اون داستان
ای جان من عاشق این چیزام
منکه نمیدونم در رابطه با کدوم داستان اما در کل خیلی عکس خوبی بود.خدا ماددبزرگتو حفظ کنه
یادش بخیر صندوقچه های مادربزرگا😢
اخی یادش بخیررررر
من بچه بودم حدودا ده سالم بود مادربزرگم یه انباری داره داخلش دوتا صندوقچه داره پره پارچه و ملحفه و اینجور چیزا من ازش خواستم برام یه تشک بدوزه صندوقچشو بازکرد یه پارچه سفید برداشت بازش کرد نو بود حتی یه لک کوچکم نداشت پارچه رو برش زد گف فردا میدوزه برام فردا ش کلی کار داشت گزاشت براشبش شب که رفت سرع صندوق چارچه رو که باز کرد روش پر بود از لکه های تازه ی خون که رد انگشت کوچیکم روش بود با یه حالتایی از سم گوسفند مادربزرگم گفت برا زایمان بردن جنا
خب واقعی بود ینی؟
تو این صندوقچه ها چی میزارن؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
