به خواهر شوهرام. یعنی هر حرفی بزنیم هر کاری کنیم نکته به نکته ریز به ریز منتقل شده و نمودش رو توی حرفای خواهر شوهرام میبینم
خواهرش شوهر بزرگه هم سریع زنگ شوهرم میزنه که توی خبرایی که شنیده دخالت کنه
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود نمیدونم چکار کنم که وقتی اینا میان لام تا کام ساکت باشم و هیچی رو نگیم دو تامون هم دو تا آدم برون گرا که حرف توی دلشون گیر نمیکنه
خونه مادرشوهرت زندگی میکنی؟
خب خودتم که عیب اونا رو داری
شما هم خبرای خونتو مخابره میکنی دیگه
نگو که کسی هم دخالت نکنه
یا روی دستت با خودکار علامت بکش و یا انگشتری و یادستبندی به عنوان نشونه بپوش
خوب دیگه تمرین کن.من‌همسرم کلا خیلی رازداره .دو تا دوستاش جدا شدن تمام‌جزییاتو میدونست ولی حتی به من نگفت.ولی خودم فکم شل بود .الان خیلی دهنم‌چفت شده.فقط با خودم تمرین میکنم نگی نمیمیری.دایم‌تو جمع با خودم تکرار میکنم.راضیم‌از خودم😂
حالا خوب ادمیزداه یه تعریف میکنه.چقدر خواهر همسرت بی جنبه هست به شوهرت میگه.سعی کن بیشتر صحبتای کلی بکنی.مسایل شخصیتون رو نگی.یا خاطرات مجردی اینا.منظورم‌نیست کار خاصی کزدی ولی کلا بعضی جاها کمتر حرف بزنی بهتره.من با یکی نزدیکانم درد دل میکردم یه بار ازم یه چیزی خاص واقعا در توانم نبود اون‌دردا رو زد تو سرم گفت حقت بوده.انقد دلم شکست هنوز دردشو حس میکنم.گدشت اشتی کردیم خیلی هم محبت میکنه‌ولی وقتی میخوام حرف بزنم یادم میاد از اونموقع خیلی ساکت شدم .همه جا.حتی خواهر بزرگم که خیلی خوبه ولی بعضی وقتا ترجیح میدم جلو خواهرمم سکوت کنم.نه اینکه سرکوفت بزنه ها ولی هی تکرارش میکنه مسئله رو .یا گاهی اگر سوتی بدی بهش بگم یهو تو جمع میگه .به همین‌خاطر کلا به مرور ادم ساکت میشه
