تقریبا ۳ ماه با همیم امروز بهش گفتم چرا انقد بهم گیر میدی یه اداهایی دراورد...داد و بیداد کرد ک اره واسم مهمی و فلان بعد از پشت گوشی بلند بلند نفس میکشید یکم ادای نفس کشیدن حالت تنگی نفس در اورد دوباره یکم با داد و بیداد حرف زد..بعد گریه کرد😐😐😐حالا مکث ک میکرد من میخاستم صحبت کنم همون لحزه دوباره حرفای تکراریشو با داد میگفت نمیزاشت من صحبت کنم..
میگ عاشقمه دفعه اول بهش گفتم خاستگار دارم نمیخامت میخام کات کنم اول ک رف رگشو بزنه بعد اومد گفت ک نه ردش کن من میام با مامان بابات صحبت کنم دیگ قرار شد بعد ۶ ماه بیاد باهاشون برا اشنایی صحبت کنه سر سال هم بیاد خاستگاری به پدر مادرشم گفته و میدونم سر حرفش هست..ولی موندم کات کنم یا نه..