دیروز شوهرم از سرکار برگشت پریشان و استرس داشت طوری که نمی تونست نهار بخوره گفت استرس کار دارم دو لقمه خورد و پاشد گفت با یکی از دوستان قرار دارم ساعت 2 رفت 3برگشت . غروب هم باز به بهانه دیدن دوستش رفت دیشب گوشیش چک کردم دیدم خواهر شوهرم عمل داشته اصلا به من اطلاع ندادن و شوهرم پنهانش کرد امروز میگه بعداز ظهر کاری داری برو کاراتو انجام بده. منم با بچه میرم خونه مامانم منتظر بودم بگه که باز نگفت دارم از حرص و غصه منفجر میشم شما بودین چه عکس العملی نشون می‌دادین،؟
چه عملی بوده که نمیخواسته بگه ؟
فازش چیه؟
مشکلی با خانوادش داری؟
به شما ارتباطی نداره
دوست نداشتن غریبه بفهمه به برادرش ون گفتن حتی زنت نفهمه
وا خب موضوع به خودشون ربط داره
خب هر کسی مسائلی داره ، نمیخواد بقیه بفهمند.
تجسس نکن. به روش نیار.
کلا تو کار پنهان کاری و نگفتن هستن از دستشون خسته شدم عروس فضول و دوبه هم زنی هم نیستم که بگم ترسیدن یا حق دارن
یک سری مسایل خانوادگیه و ربط به عروس و داماد نداره . ما هم ممکنه خیلی چیزها رو به دامادها نگیم . برادر هم نداریم اگر داشتیم شاید به عروس هم نمیگفتیم
خودمم پیش اومده همسرم ساعت ۱۱ شب رفته خونه خواهرش کلا نپرسیدم مشکل چیه فقط گفتم خیر باشه انشالله . بعد از چندماه خودشون گفتن مشکل چی بوده
بعد عمل اگر گفتن بهت ن پیشش برو ن زنگ بزن بگو به خودتون مربوطه اولش بهم نگفتید اخرشم نگید خب چون به من ربطی نداره بیخیال باش دختر به منم نمیگن اخرشم گفتنی میگم به جهنم
عروس و داماد با یه خط خطبه عضو خانواده شدن با یه خط هم میتونن برن . پس اسرار و مسایل خیلی مهم رو دلیلی نداره بهشون بگی . اگر دوست داشتی میتونی بگی ولی الزام نداره
دوتا خواهر بنده طلاق گرفتن . فکر کن ما همه رازهای خونه رو میرفتیم به اون دوتا داماد میگفتیم . بعد جدایی میتونستن خیلی راحت برن پخش کنن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
