منم بخدا خیلی حالم بده امضات و‌خوندم شرایطمون مث همه من دقیقا روزی ک فهمیدم باردارم جواب ازمایش بابام اومد ک‌سرطان داره۱۳هفته بودم ک فوت شد خیلییی سخت بود و‌هست ولی از وقتی بچم‌دنیا اومده همش حس‌میکنم از طرف بابام اومده براارامشم وقتی نگاش میکنم بغلم یجوری اروم‌میشم دومین بچم ولی این یکی عجییییب عجییییب عشقش عمیق نمیتونم بگم میمیرم‌براش واقعا
منم بابام سنی نداشت مهربونتریندکسی ک‌میشناختم اخ بمیرم برامهربونی و‌مظلومیش
ممنونم
نمیتونم از خوبیش چیزی‌بگم‌چون‌نمیشه اصن دلم از اون همه خوبیاش میسوزه کاش بکم بد بود شاید کمتراذیت میشدیم
هرساعت و‌لحظه شب نصف شب هروقت بهش احتیاج داشتم نه نمیگفت از جونش همیشه برامون میذاشت فقط دلش میخواست مابخندیم همش بهم میگفت توروخداهیچوقت گریه نکن قلبم درد میگیرع۷ماه خون‌گریه میکنم نیست ارومم کنع
منم‌نتونستم باخودش دعوا میکنم‌همش میگم‌نامردبودی بیمعرفت بودی ازوقتی رفت باخداقهرکردم‌نماز ترک کردم چندبار اومد خوابم گفت نمازت بخون ولی واقعا نمیتونم باخدا اشتی بشم میدوسنت بابام‌جونمون نفسمون مامانم بدون بابام مرد کلا یکی دیگه شده من جفتشون‌انکار‌ازدست دادم
عزیزم وقتی بهم میگفتن خدا بهت صبر بده باورت میشد نمی‌فهمیدم الان میفهمم در اوج ناراحتی میگم خدایا صبرم بده دردم دادی دیگه حداقل صبر بده سر خودم گرم میکنم روزی یکبار بیشتر نشکنم بخاطر بچه هام وگرنه که ما نابود شدیم زندگی اون زندگی نمیشه قشنگ میفهممت 😔
اول مامانم
بعد همسرم
بعد پسرم
دیگه هیچکس
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
