موقعی که لباس سبزمو که با چشمام هارمونی خاصی داشت پوشیدم خواستم یکم بیشتر دلبری کنم و رژ لب قرمز ۵۰ میلیونیمو زدم وقتی از در بیرون رفتم آرشاویر راد پسر مغرور دانشگاه رو دیدم وقتی منو دید با اخم به سمتم اومد و محکم تو دهنم زد جوری که شوری خون رو در دهانم حس کردم و اشک تو چشام حلقه زد ولی اون با اون اخم داد میزد که باید پاکش کنم وگرنه به روش خودش پاک میکنه
سال ۱۳۸۵
وضعیت دختران کشور
رمان های نودهشتیا