19سالگی عقد کردم سنتی
تو مجردی اهل هیچی نبودیم و فقط درس میخوندم و با اذیتای بابام که رشتم و مدام از ریاضی عوض کنه ببره انسانی و چادر بزور از سرم برداره و بزور منو دانشگاه بخاد بفرسته شهر دورو .....بماند
هرچی گفت گفتم چشم و اذیت نکردم ازدواج کردم و شوهرم نظامی بود خانوادش مدام دخالت کنن و با 14تا سکه همش بزنن تو سرم و شوهره ازم عکس و صدا بگیره بده باباش و در اخر 6ماه ولم کرده رفته و جلو هم فامیل خودشو و ما گفته دخترتون دیوونست و هرچی خواست گفت ولی من هیچی از مشکلاتش نگفتم
خرج نکردم که فشار نیاد بهش با مشکل جن سی داشت من هیچی نگفتم و طبع خودمو سرد کردم چهرش ریش نداره و هرجا میرفت مسخرش میکردن و بد دل بود من سکوت بودم
حالا خانوادش توهین و تحقیرم کردن چه فهشایی که ندادن و گفتن تو لیاقت مارو نداری
من به نظرتون دختری که دانشجو دیپلم ریاضی مدرسه نمونه سفید پوست و قدبلند هیکل موهام همه چیم اوکی غذا بلد بودم میپختم لب نمیزد و میرفت بیرون غذا میخوردخونم تمیز همیشه با نداریش ساختم تو خونه 50متری با مادربزرگ نامردش
از شما میخام بپرسم واقعا حقمه؟
هنوز تو عقدیم خانوادم خونه برامون رهن کردن خونه پدرشوهرمو حالا اونا پول رهن بابامو پس ندادن بعد خالی کردن خونه
من فقط بخاطر خدا و ابروم وایسادم
دلم خیلی پره ازشون تو خونه بابام جا ندارم وگرنه طلاق میگرفتم