دوستم، شوهرش چندتا شعبه بزرگ لوازم آرایش داره و با یکی از پرسنل مغازه خودش به زنش خیانت کرده و دوستم چندماهه که قهره و گذاشته رفته خونه باباش
حالا دختره با وقاحت تمام با ماشین شوهر دوستم رفته در خونه پدر دوستم گفته نکنه یه وقت منو نبخشیا میترسم آهت زندگی منو امیرحسین رو بگیره امیرحسین خودش یه کارایی کرد که منو عاشق خودش کرد حالا هم نگران نباش هرچی حق و حقوقت باشه میگم امیرحسین(شوهرکثافت دوستم) بهت بده.... عملا بهش گفت طلاقت میده و من میام میشینم روی زندگیت یه چیزی هم میذارم کف دستت که خراب بازیامو حلال کنه
بهش گفتم همونجا باید با سیلی میخوابوندی توی دهنش ولی دوستم لال تشریف داره زده زیر گریه و درو بسته و اون هرزه هرچی دلش خواست بهش گفت و رفت.