خسته شدم از خوب بودن از احمق بودن از دل رحم بودن از ساده بودن
همه از مهربونیم سو استفاده میکنن
هیچکی قدرم نمیدونه
دیگه به جایی رسیدم حالا از دل رحمیم بهم میخوره از سادگی بدم اومده
دلم میخواد عوضی باشم هفت خط باشم
بد ذات باشم دلم برا کسی نسوزه از همون اولش دنیا مال خرابا بوده همیشه شانس داشتن خوب بودن فایده نداره ما ساده ها همش چوب خریتمون میخوریم نمیخام دیگه مهربون باشم دلم نمیخاد هی مراقب باشم ک یکی نکنه دلش بشکنم
بدرک بشکنه دل هرکی میخواد مگه اینای دل من میشکنن همش عین خیالشونع؟😣