تو کلاسمون یه دختر بود رو ویلچر بعد تقریبا یه هفته اینا از مدرسه میگذشت یهو یه دانش اموز جدید اومد همین دختره فامیلیشم آریانی بود منم نیمکت اول بودم با یه دانش آموز دیگه یهو معلمش به مادرش گفت بزار ردیف اول پیش فلانی یعنی ما ...بعد به من گفت خیلی حواست بهش باشه بغل دستیمم فرستاد ردیف اخر که آریانی راحت بشینه فقط خدا میدونه این دختر چقددد منو عذاب داد تو چشام نگا میکرد خنده تمسخر امیز پاک کنشو مینداخت زمین که زود بده تا بهش میدادم مدادشو مینداخت بعد یه جوری تمسخر امیز نگاه میکرد یعنی روزی بیس بار این پاک کنو میدادم دستش دوباره مداد خلاصه نمیبخشمش هیچوقت