دوستان اگر می‌خواین داستان دقیق و بدونید تاپیکای قبلیمو ببنید
اما در این حد بگم که این دوست ده سالم که خانواده هامونم خیلی صمیمی شدن تو این زمان خواستگار منو از چشمم انداخت تا خودش و بهش بندازه و با اون بره از حسادت.
الانم هفته بعد بله برونشه مامانش دعوتمون کرد برم یانه؟
الان داره با خواستگار شما ازدواج میکنه؟
بنظرم برو
بزار بدونن که برات مهم نیست
نه
برو و شیک ترین لباساتو بپوش و نشون بده اصلا برات مهم نیست امیدوارم با یه پسری ازدواج کنی صدددبرابر از شوهر دوستت بهتر باشه که این دوست نامردت دق کنه اعصابم خورد شد
نه عزیزم... نرو.. الان اونا تو بهترین شرایطشون هستن.. اگه بری ممکنه اذیت بشی.. و بدون که این دوماد قسمت تو نبوده.. وای به حال کسی که بر خلاف قسمتش خودشو به کسی تحمیل کنه.. قسمت تو هم بهترینه..
قربونت برم اصلا اعصابتو خورد نکن من خیلی عصبی شدم بعد دیدم ارزش نداشت حیف اونهمه وقتم برای این دوست نادوون اره همینکارو میکنم
نه بابا عزیزم چیزی که میادو میره خواستگاره خوب و بدم داره
بعد اون بازم خواستگار اومد اینش مهم نیست
نفس عمل دوستم که ته کثیف بودن بود ناراحت کننده اس
من از اینکه خواستگاره نشد باهم ازدواج کنیم اصلا ی ذره هم ناراحت نشدم از کار دوستم خیلی غصه ام شد
اره خیلی خوشحال شدم پسره ی سست عنصر و خدا برام رو کرد.
هم دوست نامردو ولی میترسم فکر کنه من چون نتونستم با اون ازدواج کنم خیلی ناراحتم درحالی که ذره ای برام ناراحتی نداشته جز اونجاش که رفیقم کثیف بازی کرد .
