وای اگه میدیدیم اونموقع
تا از در هال وارد شدم مقنعه رو کندم کیفممو گذاشتم رو جاکفشی گفتم مامااان قشنگم بیا بشین میخوام در قبال اینهمه زحمات چندسالت پاتو ببوسم بعد مامانمم فک کرد عقلمو از دست دادم حالا از اون انکار از من اصرار که نه معلممون گفته منم بهش قول دادم باید بهش عمل کنم بدونه چه بچه ی خوبیام😂 خلاصه جوگر شده بودم حسابی حالا بماند بعدش مامانم واسه بابام و عمه ها و خالم تعریف کرد ابرو واسم نذاشت جلوشون😑😂😂