خواب دیدم وایسادم تو خیابون بابابزرگم که فوت شده میاد سمتم و سلام علیک میکنیم بعد بغلش میکنم گریع میکنم میگم دلم خیلی برات تنگ شده اونم میگه دلم منم برات تنگ شده بعد ازم پول خواست از کیفم درآوردم پول دادم گفتم باهات میام گفت نه هیچ کسی نیاد من میرم املاکی سِرتِقی کردم گفتم نه منم میام باهاش رفتم بعد نرفت املاکی یدونه ماشینی بود روغن و اینا میفروخت بابابزرگم رفت پیشش گفت کفن میخوام بعد مرده قیمتشو نمیدونم چند گفت بابابزرگم گفت دومتر پارچهست دیگه چرا انقد گرون
الان دقیقا نمیدونم مفهموم این خواب چیه