وای بچه ها دیروز اولین روزی بود که بخش روان بودم ببینن خیلی عجیب بودد درعین حال باحال
استادمون بیمارا رو ویزیت میکرد و ما میدیم فقط
یه خانم اومده بوده بود تقریبا ۴۵ ساله میزد بعد دخترش قبلش گفت که ۲ ساله پدرشو از دست داده اما مادره هنوز نمیپذیره
حالا استادمون که باهاش صحبت میکرد میگفت مشکل چیه و اینا
خانمه میگفت شوهرم بهم خیانت میکنه دوستم نداره بعد چند دقیقه خیره میشد به دیوار میگفت میگم برو نیا بعد استادمون بهش میگفت با کی حرف میزنی میگفت اون که کنارته بهش بگو بره و کلی ماجرا داشتیم تا مثلا اونی که میدید رو دادیم بیرون..بعد میگفت من خیلی بی حجابم میرم جهنم و بغض میکرد( بعد درحالی که یه تار موش هم پیدا نبود!) بعد استادمون بهش گفت نه خیلیم خوبی بعد داد زد که مگه موهامو نمیبینی چقدر بیروننن من جهنمیم
تهش بستری شد
اما پشمامون ریخته بود