2777
2789

تو تاپیکام کم و بیش گفتم ، خیلی خاستگاری اومد هیچ عقب نکشید یه بارم تا سر حد مرگ کتک خورد 

بار اخر که اومدن خاستگاری پیغام دادن بابام اینا به بار دیگه بیاین داغ پسرتون میزاریم دلتون 

من خیلی دوسش دارم و عاشقشم اما میدونم که خانوادم نمیزارن ... آخرین بار بهم پیشنهاد فرار داد ...گفتم نه نمیشه توی همینجا مطرحش کردم خیلی نی نی سایتی ها کمک دادن و من بهش گفتم حتما قسمت نیستیم و بعدش تمام 

ازون روز چند روز یه بار زنگ میزد یه بار گفت شب بهت زنگ میزنم و نزد رفت تا سه چهار شب که امشب باز زنگ زد 

(من نه پیام دادم نه زنگ زدم کلن دیگه نمیدوتم باید چیکار کنم کشیدم کنار )

حالا از طرفی پسر عموهامم هستن که خاستگارم هستن 

و امکان داره ازدواج کنم باهاشون 

ادامش پست بعدی میگم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هیچوقت با کسی که عاشقش نیستی و ته دلت خیلی دوسش نداری ازدواج نکن. تا آخر عمرت مجرد بمون ولی اینجوری ازدواج نکن

یک عدد عاشقِ نودل هستم😋🍜 اگه تاحالا نودل نخوردی یا بنظرت خوب درست نکردی بگو دستورشو برات بفرستم🤗💙 خانوم سردفتر آینده😍📚 یکی از شانسای زندگیم این بود که شمال به دنیا اومدم🥲🌿 تو زمینه های زبان انگلیسی، ناخنکاری، شمع سازی، سنگ مصنوعی، کیک پزی و معرفی کتاب میتونم راهنماییت کنم🤓💁🏻‍♀️ تو اگر دغدغه ات مردم شام و یمن است  من دلم پیش غریبی‌ست که نامش وطن است🙃   (🦁🔥)

من پیش خودم رابطه رو دیگه بعد اخرین خاستگاری و پیشنهاد فرار و... تموم شده دونستم 

حالا امشب زنگ زد نخاستم بردارم ...انا در نهایت جواب دادم چون دلم تنگش بود 

گفت راستی دلیل اینکه الان باهم در ارتباطیم چیه؟گفتم نمیدونم تو زنگ زدی 

گفت یعنی زنگ نزنم؟ نتونستم بهش بگم نه گفتم هر طور خودت میدونی نمیدونم 

حالا میگفت شوهر نکن ، اگه تو شوهر نکنی منم زن نمیگیرم تا وقتی که له هم برسیم...من تا تو مجردی منم هستم دیگه نمیتونم کس دیگه ای رو بگیرم و...

ح

بعد میگفت اگه زن اونا بشی ، فقط باید بشور بساب کنی و بچه بزرگ کنی و رابطه داشته باشی خیلی عادی 

ولی زندگی با من فرق داره ..عشق میکنیم و هی بد پسر عموهام گفت در حالی که خیلی خیلی موجه و اهل زندگی هستن فقط من لهشون احساسی ندارم 


بعدش دوباره بحث اینو پیش کشید گفت من فقط چون تو قبول نمیکنی خودت ندزدیمت که ببرمت وگرنه بابام گفته تو دخترو ببر کاری نداشته باش با بقیش 

میریم یه ماهی مشهدی یا یه جای دوری ، بعدش برگردیم عقدمون میکنن تموم میشه 

گفتم نه من ابروی پدر مادرم نمیبرم براشون ارزش قاعلم گفت وقتی عقد کنیم که ابروشون نمیره 

و بازم قبول نکردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز