زن داداشش چه ربطی به اون داره یکم سیاست داشته باش
من به شوهرم گفتم هر جا باشه عروسی و ... پامو نمیزارم و حق نداری هم تو بری و تا الان هم عمیلش کردم و بازم میکنم ولی قلبم اروم نمیگیره همش گاهی یادم میاد
تا بحث شغل میشه یادم میاد
جای من نیستی شما
من رتبه تک رقمی کل کشور شدم اصلا این حرف هاش رو نمیتونم هضم کنم
ی جور دیگ برین بهش
باهاش بیرون برو با غرور رفتار کن در مقابل حرفاش ی لبخند کوچیک رو لبت باشه از نوک پاش تا فرق سرش نگاه کن بعد ب چشماش نگاه کن ی پوزخند بزن
بجان خودم جوابهه
من ی بار ی ادمی ک داشت راجب من با رفیقش غیبت میکرد شنیدم اینجوری کردم ببین قرمز شدا قرمز
من فکر میکنم همه اینا ناشی میشه از این که همسرم و پدرش گفتن ما این دختر رو نمیخوایم و پس اش زدن
وگرنه چرا باید با من دشمنی کنه
این همه عروس جدید هم توی فامیل هست گیر داده به من
خودت میدونی
ولی من بودم میرفتم و اگ حرفی زد همونجا نیشوندمش سرجاش با همون چیزی ک مسخره کرده
اگ چهره و اندامم باشه میگم منو همسرم اینجوری راضیم خداروشکر شما چرا مغزت درگیر اندامو چهره منه با خندم میگفتم
ی جوری از خود راضیو مغرور رفتار میکردم ک جرعت نکنه بهم بگه چی ب چیه
اگ ب شغلم ایراد میگرفت میگفتم من نیازی ب درامد ندارم همسرم خداروشکر از این جهت تامین میکنه مخارج زندگیمونو من برای اینکه عاشق شعلمم و البته ک جایگاه اجتماعی بالاتری داره مشغولم و یک هیچ از خانمایی ک شغلی ندارن بالاترم
بهرحال هم دستم توو جیب خودمه همم احترامو عزتی ک لایقشپ تز جامله و خانواده دانش اموزام دریافت میکنم
شما چیکار میکنید راستی اینو با لبخند میگم
ببین در مقابل مسخره های اطرافیان باید بخندی و بگی راضی
از شرایطتت وگرنه نمیتونی از پس همچین ادمایی بربیایی
جامعه پر از ایناست تا کی فرار کنی فرار بیفایده ست وایسا و جوابشو بده
ادامه داد بگو مگورو بگو واای نمیدونستم انقدر سطح پایینی وگرنه وارد بحث نمیشدم بعدم شوعرتو صدا کن بگو بریم عزیزم اینجا موندنمون باعث ازار کسی شده مثل اینکه
من ی پسریو دوست داشتم اونم همینطور
نشد خانواده ها نذاشتن
بعد الام پسره ازدواج کرده زنش با من لجه
جایی دیدنی سلام میکنم جواب نمیده یا پشتشو ب سمت من میکنه اصلا رفتارای مسخره
سنشم کم نیستاا بگم بچه ست
خلاصه منم اوایل ناراحتو حرصی میشم ولی ب مرور فهمیدم ک چجوری رفتار کنم با لبخند جواب تیکه هاشو برگردوندم ب خودش
ی بار گفته بود کوتاهی من کنارش وایساده بودم اون از منم کوتاه تر بود گفتم واای عزیزم تو ک از منم کوتاه تری این لباس اصلا بهت نمیاد
ی بار جواب سلاممو نداد سری بعد دیدمش جلو همه ب همه دست دادم بهش ک رسیدم لبخند زدم توو چشاش زل زدم
وقتی سلام کرد از جلوش رد شدم دستمو ب بغل دستیش ک زنداداشش بود دراز کردم
خلاصه کنم منو ازار داد نتیجشو با رفتار خودش دید
