مامان من خیلی اعتقادات مذهبیش زیاده و این روزا خیلی داره اذیتمون میکنه نمیخاد واقعیتا رو قبول کنه و هنوزم میخاد نظرش همون چیزای باشه که ۲۰ سال پیش تو حوزه یادش دادن ،دیگه خستممون کرده با کاراش و حرفاش نمیشه کاریش کرد قبول نمیکنه، منی که خودم دینو قبول کرده بودمو از دین فراری کرد و عملا دیگ انچنان اعتقاد خاصی ندارم خاهرمم الان هزار برابر بد تر از منه اون کوچیک تره و اصلا از اولم زیر بار حجاب و نماز نرفت البته قبلش خودش علاقه داشت اما با رسیدن به سن تکلیف از بس براش اجبار شد بوسید گذاشت کنار ، امشبم سر اینکه چرا وقتی داریم حرف میزنیم پسر همسایمونو با اسمش نام میبرم عصبی شده و میگه مگه داداشته هی اینجوری صدا میکنی و منی ک اصا جلو خودش تا حالا این پسره رو صدا نزدم کاریم بجز ی سلام ساده باش ندارم.... خسته شدم ازین وضعیت کسی بوده ک تو این شرایط به خانوادش غلبه کرده باشه . چطوری باید رفتار کنم که بتونم این حرفارو نشوم، کاری به کارم نداشته باشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مامان منم همینطوره خیلی سخته بهتره تا وقتی مستقل بشین با هم بسازین کلا اینا عوض نمیشن
کنکورو که بدم تابستون میخام برم خوشگذرونی ، زهر مارم میشه... فک کرده بنده خر میشم میگه همین الانشم ازادی خودت خودتو حبس کردی تو خونه بعد کنکورت هر کار خاستی بکن هر جا خواستی برو
خوشگذرونی که بد نیست ولی مادرتو در جریان بزار کجا میری باهاش لج نکن چون اینا که درست نمیشن راه تو رو ...
خانومه محترم بجز خونه باباش و باغ و این جلسه ملسه های مذهبی جایی نمیره ، انتظار داره منم مث خودش باشم.... جوری نیستم که نگمو برم میگم اتفاقا خودم ولی این کاراش بد جور عصبیم کرده دو راه دارم اینکه برخ دانشگاه یه شهر دیگه که ملوم نیست اونم پاشه باهام جم کنه بیان اونجا بشینن یا ازدواج که اونم حتما خانوم میخاد خودش منو بد بخت کنه با انتخاباش😂