2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هر کاری از دستم برمیومده براشون کردم، خیلی بیشتر از اکثر بچه ها، هر حمایتی که فکر کنید کردم ازشون 

الانم همینه، ولی تعلق خاطری بهشون ندارم، دلم براشون تنگ نمیشه، حوصلشونو ندارم

فک کردین دلیلش چیه؟

زمانی که باهاشون زندگی میکردم.معمولا فهمیده و درک نمیشدم.و خیلی احساس تنهایی میکردم.هر کسی به خودش اجازه میداد وارد حریمت بشه و اینکارو اصلا بد نمیدونستن.براحتی میتونستن توی تصمیمات دخالت کنن. اسمش رو هم دلسوزی و بزرگی و اینا میذاشتن.هرچند خانواده من خوب بودن ولی من بخاطراین مسائل خیلی عذاب کشیدم.الان فکر میکنم چطکر یه زمانی تونستم باهاشون و توی اون شرایط زندگی کنم.الانم توی یه شهر دور از خونه زندگی میکنم.و خیلی خیلی آرامش دارم

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟
به این فکر کردین که چرا؟  اذیتتون نمی کنه این احساس؟

چون ادمای سرد و‌بی احساین

هیچوقت ازم حمایت نکردن

همیشه کوچیکم‌کردن 

همیشه فرق گذاشتن 

همیشه توهین‌ کردن

از خونه فراریم دادن

هیوقت بهم پول ندادن

دیگه چی بگم؟


نگرانشون میشم، کمک می کنم ، کارهاشونو راست و ریس می کنم ولی فقط چون می دونم از پس کارهاشون برنمیان ن ...

من و‌خواهرامن همینیم.کمک‌مادی و‌معنویی همه جوره می کنیم ولی ته ش مثل سگ‌رفتار می کنن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز