چندروز قبل مرگش شیمی درمانی شده بود بعد پول شیمی درمانی نداشتن
خواهرش کارتشو داده بود گفته بود هرچی میخای خرج کن هروقت داشتین بده
عمم هم بعد شیمی درمانی رفته بود سبزی خورد کن خریده بود:)چندروز پیش رفتیم خونش گردوهایی که شکسته بود هنوز بود و خوردیم
اونشب ک بیمارستان بیستری شده بود روز قبلش با خونواده شوهرش رفته بود باغ ریواس اینا چیده بود شبش نشسته بود با شوهرش فیلم دیده بود بعدم حالش بد شد..
چن ماه پیش اومد شهرمون(ساکن شهر دیگه بود) یه ماه اینا موند بعد چن روز بستری شد رفتم پیشش گفتم عمه چیزیت بشه ما میمیریمااااا توروخدا حواست بهمون باشه گفت ن عمه جان من بدنم قویه نترس:)))
چن ماه پیش هم 15 تومن وام خانگی گرفته بود تو قرعه نفر اخر شد این ماه نوبتش بود و همون پول ک خدا میدونه برنامه داشته باهاش چی گیره خرج کفن و دفنش شد...
از امیدی که برای زندگیش داشت دارم میسوزم
هرکی منو میبینه میگه تورو اندازه پسرش دوست داشت و بیشتر اتیش میگیرم..نمیدونم زندگی قراره بعد از این چی بشه حس میکنم هیچی دیگه خوشحالم نمیکنه چون واقعا اندازه اعضای هونوادم عاشقش بودم همش میگم کاش بیاد ب خوابم ولی تو این سه هفته فقط یبار اومد اونم درحد چندثانیه:(((