عزیزم خودمم میخواستم بگم طرف نخونده به چیز میپرونه اعصابمو خرد کرد . خلاصه ش میشه پدرم با پسره صحبت کرد و گفتش که بعد از اين که دفاع دانشگاهشون تموم شد از اون شهر باید بیان یا شهر ما یا یه شهر دیگ که کلا جفت طرف مستقل زندگی کنن از خانواده ها . گف دفعه ی دیگه دخترمو تنها بزاری تا ابد باید ور دل مامانت بخوابی . خواهرم مهریه ش زیاده پسره ماستشو کیسه کرد .