یکم دخترم میترسه ولی خواهرم خیلی خییلی باهاش غهرم چکار کنم اخه با دخترم رفتم خونه بابام بمونم خواهرم یهو گفت برو خونه بیرون یکم مواد پیزا درست کنیم همه پرت کرد روم بعد سوار ماشین تا خونه گریه کردم چون میگه هر روز میخوای یبای بمونی که چی اخه مجره ۲۶ سالشم هست حالا جالب اینه که مامان و بابام وارد دعوا نشدن ولی بعد که یکم تجهیش کردن شوهرم اگه تنهایی برو خانه بابام ولی روم نمیشه اخه شوهرم میره شرکت نفت کار میکنه دخترم خیلی ناراحت ولی هروقت میریم یه چیزی شده بالای یک ملیون ولی این شد دیگه شوهرم کارتی که حقوق میگره میده میگه یچزی بگیر دست خالی تازه فقط شبها شام می بردم اخه مغازه کاغذ دیواری داریم دخترم میگه شبها تو مغازه چون میترسه چکارکنم بنظروتون اشتی کنم