من کارگاه ساخت اکسسوری دارم
۲ تا دختر دبیرستانی گفتن سال اخر هستن یه گردنبند آوردن که روش یادگاری حک کنم واسه تولد هدیه بدن
قرار بود به کسی هدیه بده که دوس پسرش بود خبر بهش رسیده نامزد کرده پسره بهش نگفته و این دختر با همه ی دونستن جریان بازم رفته هدیه خریده
کلی نصیحتش کردم تهش میگه برای اخرین بار ببینمش بهش یادگاری بدم
اصلا نتونست درک کنه پسره بزور باهاش قرار گذاشته مدام بهش میگفا کار دارم بیا از کارگاه بیرون ۲ دقیقه ببینمت بعد برو به بقیه کارت تو کارگاه برس و این ادم مثلا یادگاری این دختر میخواد نگه داره
چقدر کم سن و ساده بود
😑😶