صبح زود بود یه دختر چادری اومد توکلانتری وشروع کرد به گریه کردن و خودشو می زد ومی گفت بهم تجاوزشده.......می گفت دوتا پسر تو محله شون بهش تجاوز کردن......
به حکم قاضی دوتا پسرو بازداشت کردیم...دختره هم رفت پزشک قانونی تا معاینه بشه.....اون دوتا پسرو با دستبند بردمشون دادسرا.....
توصف بودیم تا قاضی ازما بخواد بریم تو وحکم بده....یکیشون بهم گفت:سرکار من کاری نکردم این دختره تهمت زده...
گفتم:تو که سابقه ی موتور دزدی داری،ازت بعید نیست تجاوزم کرده باشی....گفت نمیگم آدم درستی هستم ولی این دختر باهمه می پره....هر روز بایکی رفیقه....گفتم می تونی ثابت کنی؟
با گوشیش عکسای اینستا وجاهای دیگه ش رو درآورد....دیدم بی راه نمیگه ،وضعش خرابه......
گفتم بده یکی از فامیلات سریع عکس رنگی بگیره برسونه تابه قاضی نشون بدیم فقط بدو.....
عکسارو آورد وبه قاضی نشون دادیم....قاضی به مادر دختره گفت این چه وضعیه که دخترت داره؟
قاضی دستور داد پسرا برن بازداشتگاه موقت تا تکلیف اونا ودختره رو مشخص کنه.....
چندروز گذشت ودختره رضایت داد ....بعدش یه روز تو پارک داشتیم گشت می زدیم....یهو دیدم همون پسره واون دختری که بهش تجاوز شده بود دارن باهم سوار موتور رد میشن وبگو بخند می کنن.....
چند لحظه مکث کردم وبعدش خنده م گرفت،رفیقم گفت چته؟(گفتم هربار که کات می کردن تو اینستا وتلگرام هم دیگه رو بلاک می کردن...این بار دختره می خواست با نیرو انتظامی بلاکش کنه...)