سلام دوستان. دارم به سختی تایپ میکنم از بس روحیه ی داغونی دارم. هیچ کسی هم ندارم که باهاش صحبت کنم و راهنمایی بگیرم ازش. من و همسرم عاشقانه ازدواج کردیم حدود دوازده سال پیش، قبل ازدواج من دختری شاغل و فعال و شاد و پرانرژی بودم . و حال خوبی داشتم. متاسفانه تو این سالها چند تا اشتباه کردم. دو تا شغل خوب داشتم که با سهل انگاری از دستشون دادم. یعنی خودم اومدم بیرون از اون کارها که اعتراف میکنم که اشتباه کردم. دو تا بچه دارم ۸ ساله و ۲ ساله.
ی مدتی تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم که به خاطر شرایط زندگیم و لینکه پسرم ۴ ماهش بود نتونستم بخونم. البته فوق لیسانس هستم. میخواستم دوباره شروع کنم از اول خوندن برای دندون . که نشد
همسرم مرد آرومی هست و خونسرد. تو شهر کوچیک زندگی میکنم که خیلی خیلی دلم میگیره.
شوهرم اصلا کاری بهم نداره و پیشرفت من و دردهای من اصلا براش مهم نیست و آدمی خنثی هست