آرزوهای پسرم 😭💔

پس از این عکس العملش مشخصه که فقط نگرانه گلی .من دختر خودم هست الان ۱۱ سالشه و کوچیکه ۵ هنوز که هنوز حسادت میکنه و میگه منو دوست ندارید.ولی این گل پسر شرایطش فرق میکنه و شاید مهمترینش این باشه که طرد بشع

سختگیر نیستی؟ خسیس نیستی؟ تنبیه بدنی نمیکنی؟ حرف بد بهش نمیزنی؟

حتما یه بار که دعواش کردی نوشته چون پسر دخترخاله منم با مامانش دعواش شده بودمامانشو مث غول تو نقاشی کشبده بود

بهش بگو من این دیدم و خیلی ناراحت شدم و دلیلش ازش بپرس 

ببین استارتر مادر پدر من خونی خودمن ولی از دستشون فراری ام تو هدفام نوشتم در آینده مستقل میشم و ماهی یه بار میرم دیدنشون میخوام بگم این حرفا از روی دوست نداشتن نیست صرفا زندگیم اینجوری راحت تر تصور میکنم به دل نگیر به روشم نیار چون یه چیز شخصی بوده که شما خوندی اگه به روش بیاری احساس ناامنی میکنه تو به کارت ادامه بده ۱۲ سال خیلی بچه اس بزرگتر که شد مطمئنا دیدگاهش تغییر میکنه

تو پست قبلیت ک گفته بودی بچه اولته و داری سیسمونی میخری !!!! 

فرفری جان 

میدونم چقدر با محبت و مهربون هستی 

عزیزم این نوشته رو لطفا به خودت نگیر 

متاسفانه اون بچه عدم امنیت داری ،چیزی که ثرار بوده تو خونواده اول شکل بگیره و متاسفانه از بین رفته 

حتماااااا با پدرش صحبت کن بگو باید مادرش و ببینه 

من خودمو بردم تو حال و هوای اون بچه واقعیت گریه ام گرفت 

چون دوست داشتم مادرم کنارم بود هر چقدر هم بدرفتار بود باز مامانم بود 

اون بچه واقعا نیاز داره که مادرش رو ببینه 

این خواسته طبیعی اون بچه است 

هر چقدر دیرتر این اتفاق بی افته خشم اون بچه نسبت به خونواده سه نفر شما بیشتر و بیشتر میشه 

اون هنوز خودش رو جزیی از این خونواده نمیدونم 

نمیدونم اینا برداشتی بود که نسبت به این چند تا کامنت شما کردم 

خب بخون نوشته این پسر شوهرشه خودش بارداره

طبیعیه 

الان دخترم ۴سالش شده پسرم هنوزم نسبت بهش حسادت میکنه🤭

ولی من با یه سری حرفا سعی میکنم یادش بره

مثلا همش میگم شکل تو شده . شیطونی میکنه میگم معلمش تویی دیگه .

کمک میخوام میگم گروه امداد و نجات بیا نجاتم بده از دست این دختر 

یا مثلا کوچیک بود اینجوری میگفتم واسم پوشک و دستمال میاورد

الانم دخترم خیلی شیطونه به پسرم میگم بیا نجاتم بده😂

یا حواسش رو پرت کن گریه نکنه

یا خیلی حرفاش رو که من نمیفهمم به داداشش میگم تو ترجمه کن🤣

هی پیش همسرم میگم باز این پسر از صبح کمک من بود این دختر که من رو کشت

خوشش میاد حس بزرگ بودن میکنه . نسبت به آبیش حس حامی داره مخصوصا اون قسمت که اون متوجه میشه آبجیش چی میگه چی میخواد

درست میشه غصه نخور اصلا هم به روش نیار نامه رو دیدی 

بندازش دور تا چشم خودش هم بهش نیفته

اوکیه 

عزیزم من پسرم سه سال و شش ماهشه

تا از چیزی محرومش کنم یا نزارم خوراکی قبل غذا بخوره بهم میگ مامان بد

بچه بد 

مامان زشت

قهرم باهات 

من عشق و نفس بابائم

اصلا نمیدونم اینارو از کجا یاد گرفته😑😑😐😐😑

یکاری کن حس کنه اونی که صاحب نی نی شده خودشه 

یه هدیه بگیره باباش براش ؛ بگه داداش بزرگتر شدنت مبارک 

مثلا  یبار جلو پسرت بگو بابا که همش سرکاره منم مشغولم تو خونه نی نی همش با تو میمونه  به تو وابسته میشه و قراره تو رو بیشتر از همه دوست داشته باشه  مدرسه بری خیلی غصه میخوره  نمیدونم میتونیم تو خونه نگهش داریم یا نه...

از اینجور حرفا 

یا بسپر به چنتا از بچه های فامیل از پسرت بپرسن که داداش یا خواهر کوچیکترت به دنیا اومد اجازه میدی ببریم باهاش بازی کنیم ؟ 

این بچه تو سن کم توسط مادرش که نزدیکترین کسش هست طرد شده و عملا زمان زیادی میبره تا بتونه شما و محبتتون رو باور کنه و از ته دل بپذیره و با بارداریتون ترس از طرد شدن دوباره سراغش اومده حتما از یه روان‌شناس خبره کمک بگیرید.

داداش منم به مامانم میگه 

یبار انقد حرفای بد درمورد مامانم نوشته بود تو کاغذ 

مامان بده. منو میزنه. دعوام میکنه ( خودش خیلی فتنه اس) 

گفتم یه چنتا از خوبیاشم می‌نوشتی بیچاره مامانم این همه زحمت میکشه برات 😐  مامانو خیلی دوست داره ولی خیلیم گلایه میکنه ازش

تقصیر شما نیست استارتر ، تقصیر شوهرته که با وجود دو تا بچه فقط به فکر خودشه و رفته دوباره یه زن جوون گرفته که دوباره بچه جدید بیاد و این داستان ها درست بشه. به اون طفلک هم حق بده الان دلش پیش مادرشه و دل اون مادر پیش بچه اش. بعد هم بچه جدید بیاد تفاوت قائل شدن و حساسیت ها ایجاد میشه هم از طرف شما و هم اون طفلک .