یه دختر خانمی از آشناهامون با پسرعموش ازدواج کرد (بماند ک چقد تقلا کرد بهش برسه )
چهارسال تو عقد بودن (چون وضع مالی دختر زیاد خوب نبود برا همین دوران عقدشون طولانی شد ) دیگه میخواستن براشون عروسی بگیرن ..پسر اومد ب خونوادش گفت ک نامزدم بهم خیانت کرده ..حالا چی دیده بود ازش ..داشته با یکی چت میکرده .....بعد دیده ک دختره از خودش خیلی عکس فرستاده برای طرف ...و اینکه به گفته پسره دفعه دوم بوده ک ازش همچین چیزی میدیده
یکبار هم دیده دختره از خودش عکس گردن به پایین لخت داره تو پوشه ارسالی تل.گرا.م
دیگه هیچی خودتون تصور کنین وقتی ازدواج فامیلی بهم میخوره چی میشه ...اوایل ک پسره میگفت فقط طلاق ...تو این مدت قهرشون خونواده ها اصلا باهم روبرو نشدن که بشینن راجب آینده اینا تصمیم بگیرن
بعد از دوماه دختر وکیل گرفت و شکایت کرد برای نفقه ( درحالی ک پسر دوبرابر نفقش تو این چهار سال خرجش کرده بود )..نصف مبلغی ک براش نفقه بریده بودن داد ...سر مهریه هم توافق رسیدن و طلاق و تمام
تو مدتی ک قهر بودن و طلاق نگرفته بودن پسر پشیمون میشه و میخواد بره با دختره زندگی کنه ولی مادر و خواهراش نمیذارن (چون دختره و مادرش کلی حرف نامربوط پشت سرشون زده بودن )
حالا دختره ازدواج کرده چه شوهری نگم براتون خوشگل پولدار ...
پسره هم هنوز مجرد ...راضی نمیشه ازدواج کنه ...پول هم نمیتونه جمع کنه ...با خونوادش هم مشکل داره
واقعا کی مقصر بود این وسط؟ پسره که نتوست جلوی نامزدش رو بگیره ؟
چرا همه چی برعکس شد 😑