ببین منم مثل تو بودم. خیلی از یکنواختی و یکطرفه بودن رابطمون شاکی بودم و برام بیشتر شبیه رفع تکلیف شده بود. نمیدونم چرا اصلا روم هم نمیشد بیام حرکتی بزنم منم کاری کنم . یبار یه دوست جدیدی پیدا کردم که دیدم چقققد تو رابطه بی حیاس و چقد باکیفیت س.ک.س میکنه . اصلا بیشتر مواقع خودش به شوهرش پیشنهاد میداد. ازش با جزئیات پرسیدم چیکارا میکنی و بهم گفت تمام ایده هایی که داره رو. اونجا بود ک فهمیدم چقد من از دنیا عقبم .چقد شوت بودم تو رابطه که مثل مجسمه وایمیسادم شوهرم کارشو بکنه و تموم شه. شوهرمم نگو ایده ی جدیدی نداشته یعنی اصلا بلد نبوده خیلی چیزارو بخاطر همونه رابطمون یکطرفه شده بوده. بعد از اون یعاااالمه ایده جدید تو رابطه خودم پیشنهاد دادم الان برای برقراری رابطه هم من هم شوهرم لحظه شماری میکنیم .
فقط الان نمیدونم چطور بگمشون😅