یادمه از بس صورتم پر جوش بود از در خونه بیرون نمیرفتم خیلی وقتا مهمون میومد با ماسک میرفتم حال و احوال میکردن بعد میرفتم تو اتاق
روزی صد بار جلو اینه میرفتم و به خودم امید میدادم داره بهتر میشه ولی هرروز بدتر میشد
خانوادم از دستم روانی شدن از بس وسواس گرفته بودم همش میگفتم بهتر نشد صورتم؟دیگ از یجای به بعد الکی میگفتن اره خیلیی خوب شده تازگیا
صورتم داشت از دست میرف یجایی خالی دیگ نداشت
دوستام مسخره میکردن اگه میدیدن همش میگفتم اوه اوه
ارایشگاه میرفتم امگااان نداشت کسی چیزی نگ
حتی با کلی کرم گریم سنگین برامدگی های جوشم مشخص بود
هرچی میزدم میخریدم بهتر نمیکرد
صابون زغال
گوگرد
کرمای گرون
محلولای مختلف
هنوز میزم پر از ات و اشغالای اونموقعس که میخریدم
ماامانم بخاطر ضرر راکوتان نمیزاش بخورم
ولی بعد دوسسال خودش دیگ دید خیلی داغون شده صورتم راضی شد
وای وقتی بهش فکر میکنم حس میکنم ازونموقع من جون گرفتم زنده شدم
اعتماد به نفسم برگشت
وقتی به غریبه یا یه دوستی بهم میگ چقدر صورتت صافه فقط یاده اون دوران تاریک میوفتم
شاید اگه این قرصو نمیخوردم الان بخاطر زشتی صورت وپوستم خودکشی کرده بودم
از بس بهم فشار روانی وارد شد