از وقتی یادمه اذیتش کردم ، از همه لحاظ ، جدیدا خاستگار دارم ولی غصه خانواده دیونم کرده ، مادرم بیمارن ، دلم نمیخواد تنهاش بزارم ، بابام گناه داره ، دلم کبابه براش
منم واقعا خانوادمو پیر گردم
موندن تو خونه و ازدواج نکردن یه درد دیگه رو درداشونه که
منم‌پدر‌‌واقعیم‌توآسموناس
خب ازدواج نکردن شمام دردیه رو درداش
عذاب وجدان دارم ، سر نماز دعاشون میکنم ، کارای خونه کمک حال مادرمم ، ولی خیلی عصبیم ، زود بهم میریزم و حرفای بد میزنم ، تند میشم ، آخر شب عذاب وجدان میگیرم ،
من بعد از یسال رفتم خونه پدرم صبح زود میخاستم برگردم پدرم اصلا بلند نشد بدرقه ام کنه با اینکه مادرم گف بلند شو بلند نشد و این باعث شد قلبم بشکنه
بعد ازدواجم میشه بهشون خدمت کرد هیچوقت واسه جبران کردن دیر نیست نذار روزی حسرت بخوری مسئله ی ازدواجت به این موضوع ربطی نداره و فقط عذاب وجدان داری ولی بدون قاطی کردن این موضوع ها با هم دردی رو دوا نمیکنه فقط شروع کن به خوب بودن و جبران کردن اشتباهات
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
